دلم گرفته بود ، آن لحظه دلم هوای آغوشش کرده بودتنها اشک بود که میریخت از گونه هایم ، در آن لحظه تنها او را میخواستم در کنارم محکم مرا در آغوش خودش گرفت ، اشکهایم را از گونه هایم پاک کرد و در گوشم گفت : دیوانه من که اینک در کنارتم میگفت تا آخرش باتوام ، عزیزم آرام باش ، من در کنارتم این را گفت و ...
عناوین یادداشتهای وبلاگ